loading...

کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

بازدید : 867
يکشنبه 3 خرداد 1399 زمان : 18:23

صبح با صدای ویبره پیامکی از خواب پریدم که به من میگفت یک قدم خیلی خیلی بزرگ، به دومین خواسته مهم زندگی ام نزدیک شده ام و تا شب از خوشی در پوستم نمیگنجیدم. شب تماسی داشتم که به من میگفت یک قدم بزرگ از اولین خواسته مهم زندگی ام دور شده ام و تمام خوشی روز را شست و با خودش برد. شب بدی را گذراندم. اما حالا، حس عجیبی دارم، انگار که جایی وسط شبی سرد و تاریک و روزی گرم و آفتابی زندگی میکنم و نمیدانم به کدام یک تعلق دارم. انگار در نیمه‌‌‌ای از دلم، بساط سور و سات و جشن و پایکوبی برقرار است و در نیمه دیگرش، مراسم سوگواری و غم و اندوه. انگار یک طرف ذهنم رنگین کمان میدرخشد و در طرف دیگرش، همه چیز سیاه است. انگار وسط رحمت و خشم خدا گیر کرده ام. نمیفهمم. زندگی چطور میتواند چنین چهره‌های متفاوت، متضاد و حتی شاید متناقض را از خودش نشان دهد؟ نه میتوانم با همه وجود از آن خوشی لذت ببرم و نه با همه دلم به غم بنشینم. گاهی سیاهی و تاریکی بر سفیدی و نور غلبه میکند و گاهی سفیدی و نور بر سیاهی و تاریکی. گاه نیز هر کدام در قسمتی از وجودم می‌نشینند و شاید از تماشای سرگردانی ام لذت میبرند. البته این را خوب میدانم که وجود آن نور، حتی اگر فقط در بخشی از وجودم باشد و گاهی مغلوب تاریکی شود، سنگینی تاریکی را کمتر یا دست کم قدرت مرا برای تحمل کردنش بیشتر کرده است. اما به هر صورت، حال عجیبی است، حال این دو روز اخیرم...

دانلود مبانی نظری وپیشینه تحقیق پرخاشگری وناکامی
بازدید : 643
پنجشنبه 31 ارديبهشت 1399 زمان : 13:25

۱. بیشتر از یک ساعت نشسته بود رو به رویم و در مورد زن سابقش، که او را عاشقانه دوست داشت، حرف میزد. چند بار تلاش کردم بحث را عوض کنم تا بتوانیم به موضوع اصلی جلسه، که کودکشان بود، بپردازیم. ولی او فقط درگیر همسر سابق بود و سختش بود به چیز دیگری فکر کند. در پایان جلسه، وقتی داشتم جمع بندی میکردم، میخواستم بگویم: "اگه فقط روی همسرتون تمرکز کنید، نمیتونیم جلساتمون رو ادامه بدیم و به جاهای خوبی برسیم!" اما آن قدر "ارتباط، ارتباط" کرده بودیم که بی اختیار به جای جلساتمان، ارتباطمان آمد نوک زبانم و اگر ناگهان وسط جمله سکوت نمیکردم، گفته بودم: "اگه شما بخواید فقط روی همسرتون تمرکز کنید، نمیتونیم ارتباطمون رو ادامه بدیم و به جاهای خوبی برسیم!" 😳🤪

طرز تهیه سوپ مرغ، سیب زمینی و چغندر
بازدید : 1209
دوشنبه 28 ارديبهشت 1399 زمان : 7:22

بازدید : 1286
دوشنبه 28 ارديبهشت 1399 زمان : 7:22

الان دیگر حتی تخم دایناسور هم جواب نمیدهد! یعنی حتی ناخوشیهای آدم را هم چشم میزنید! درست یک شبانه روز بعد از این که در پستی نوشتم در مورد تدریس مجازی بی تفاوت شده ام، ناگهان یادم افتاد که فردا صبح وقت کلاسم است و هیچ یک از فایلهای مورد نیازم را آماده نکرده ام و دیگر هم فرصتی ندارم و تا آخر هفته هم وقتم پر است! ناچار در همه گروههایی که با دانشجوهایم دارم نوشتم که در روز همیشگی منتظر درس این هفته نباشند و فایلها را تا آخر هفته بارگذاری می‌کنم. حالا دو ساعت و پنجاه و هفت دقیقه از «آخر هفته» گذشته است و من تازه موفق شده ام فقط فایلهای یکی از درسهایم را بارگذاری کنم؛ آن هم با بدبختی. گوگل درایو یک دردی گرفته است که فایلها را آپلود نمی‌کند و در سامانه آموزش مجازی بیشتر از حجم معینی نمیتوان آپلود کرد و کاهش حجم، کیفیت را پایین می‌آورد و تکه تکه کردن فایلهای ویدیوئی خیلی جالب نمیشود و من از عصر تا الان دارم با این همه فایل ویدیوئی سر و کله میزنم و هی از روی لپ تاب روی فلش و از روی فلش روی کامی‌و از روی کامی‌روی گوشی میریزم و از تمام نرم افزارهای برش فیلم و کاهش حجم فیلمی‌که روی گوشی دارم استفاده میکنم تا بالاخره فایلهای درست و درمان با حجم مناسب به دست بیاورم و بعد دوباره منتقل کنم به کامی‌و در سامانه بارگذاری کنم و این وسط، حافظه گوشی و کامی‌هم بازی درمی‌آورند و خلاصه یک بلبشویی است که خدا برای گرگ بیابان نخواهد!!! حالا فقط کاش در این شلوغ بازار، فایلها را جا به جا آپلود نکنم!
تقدیرمون فرج ✌ التماس دعا
بازدید : 774
دوشنبه 28 ارديبهشت 1399 زمان : 7:22

بازدید : 697
پنجشنبه 24 ارديبهشت 1399 زمان : 21:23

۱. در مورد تدریس مجازی، بی تفاوت شده ام؛ در واقع، دارم آن را به شکل یک وظیفه ناخوشایند تحمیلی انجام میدهم و به خودم میگویم مگر آدم همه کارهایش را با میل قلبی و از سر اختیار انجام میدهد؟! این هم یک کار زورکی نخواستنی، مثل یک سری از کارهای دیگر. ولی حقیقت این است که از یک طرف خوشحالم که لازم نیست مسیر خانه تا دانشگاه را طی کنم و پشت ترافیک بمانم و دغدغه به موقع رسیدن سر کلاس، آن هم در تایم کاملا مشخص را داشته باشم و از طرف دیگر، دلم برای تک تک لحظه‌هایی که در کلاس، مشغول تدریس یا حرف زدن با دانشجوهایم هستم و برای دیدن چهره موجوداتی به اسم دانشجو، تنگ شده است. دیگر اصلا احساس استاد بودن ندارم. جدیدا هم تصمیم گرفته ام دیگر هر جلسه، به دانشجوهایم تکلیف ندهم؛ هم جان خودم را خلاص کنم هم جان آنها را! والا!

موارد استفاده از سیلیس در صنعت آب شیرین کن
بازدید : 584
جمعه 18 ارديبهشت 1399 زمان : 8:24

بازدید : 665
سه شنبه 15 ارديبهشت 1399 زمان : 3:24

بازدید : 1156
سه شنبه 15 ارديبهشت 1399 زمان : 3:24

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 27
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 20
  • بازدید کننده امروز : 16
  • باردید دیروز : 66
  • بازدید کننده دیروز : 56
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 260
  • بازدید ماه : 972
  • بازدید سال : 56804
  • بازدید کلی : 79733
  • کدهای اختصاصی