نوار قلبم را که دادند دستم حس خاصی بهم دست داد؛ کلی نگاهش کردم و با خودم گفتم این خطها یک روز صاف میشوند، صاف صاف؛ اصلا انگار نه انگار که زمانی ریتم به این منظمیو زیبایی داشته اند. 😒
بعد فکر کردم: ولی جداً عجب ریتم منظمی! چقدر جذاب! این تپشهای قلب من است! 😍
و بعد فکری از جنس متفاوت: این مربوط به مهجورترین بخش زندگی من است! 😐
وقتی آقای دکتر نوار قلبم را نگاه میکرد، احساس میکردم یک نفر دارد بخش مرموز و پوشیده و سری وجودم را نگاه میکند و طوری به او زل زده بودم که یک لحظه سرش را بلند کرد و با تعجب نگاهم کرد! من هم بی اختیار لبخند تحویلش دادم! 😊 و او دوباره سرش را زیر انداخت و به کارش ادامه داد😐😂
+ شاعر عنوان: سید تقی سیدی